جزء و کل کتابی است که تاریخچه فیزیک جدید را از زبان یکی از بنیانگذاران آن حکایت می کند ،و نیز به رابطه فیزیک با مسائل فلسفی و تاریخی و اجتماعی می پردازد. و به خصوص نشان می دهد که کار فیزیکدان به آزمایش کردن و سرهم کردن فرمول ها خلاصه نمی شود، بلکه فیزیکدان اصیل نمی تواند از مسائل فکری و فلسفی غافل بماند،و کارفیزیکی او از مشغله های فکریش جدایی ناپذیراست.
ورنر هایزنبرگ (1901تا 1976) نویسنده این کتاب نمونه این نوع فیزیکدانان است،و شاید مانند ارسطو و گالیله و نیوتن و اینشتین عنوان فیلسوف طبعت بیشتر برازنده او باشد.. او نه تنها، به گفته هایدگر،”به شیوه ای کاملاً فیلسوفانه می اندیشد،و تنها بدین سبب است که می تواند راههای تازه ای در طرح پرسش بگشاید” بلکه از شرکت در بحثهایی که بر اثر پرسشهای تازه و نوآوریهای او در فیزیک پدید آمده ابایی نداشته است، و همواره مشوق این بحثها بوده است،گذشته از این،هنرمند و هنر شناس است ، نویسنده چیره دستی است که این کتاب بهترین گواه توانایی او در نویسندگی است. زندگیش در یکی از پر حادثه ترین دورانهای تاریخ اروپا سپری شده و جنگها و انقلاب های عظیمی را به چشم دیده است. مجموع این خصوصیات در این کتاب انعکاس یافته و به آن،در میان کتابهایی که دانشمندان معمولاًسرپیری در باره زندگی خودمی نویسند، امتیاز و برجستگی خاصی بخشیده است.
اما این کتاب به هیچ وجه تاریخ علم یا زندگینامه عادی یا علمی نویسنده آن نیست، وگرچه گاهی در بحثهای مربوط به تاریخ مکانیک کوانتومی به مطالب آن استناد می شود، ظاهراً هیچ مطلب آن را، تا وقتی که منبع مستقل دیگری تأییدش نکند،نمی توان واقعیت مسلم تاریخی شمرد. نویسنده هم چنین منظوری نداشته است.این کتاب بازسازی دیدارها و گفتگوها و تأملاتی است که نویسنده در مدتی نزدیک به نیم قرن با همزمانان خود و در باره حوادث روزگار خود داشته است و البته چند فکر و بحث اصلی مثل رشته ای این گفتگو ها و تأملات را به هم پیوند میدهد.
نا گفته پیداست که گفتگو ها را بعد از گذشت چند دهه نمی توان عیناً بازسازی کرد و منظور از این کتاب هم گردآوری خاطرات نیست. نویسنده با دست باز مطالب را فشرده و پاره ای از جزئیات را فدا کرده است تا بلکه بتواند تصویر کلیتر را باز سازی کند. در این گفتگو ها نقش اصلی را همیشه فیزیک اتمی بر عهده ندارد. به عکس ،گاه به گاه مسائل بشری و فلسفی و سیاسی پا به میدان می نهند و امید نویسنده نشان دادن این نکته است که علم را نمی توان از این مسائل کلیتر جدا کرد.
نویسنده در بیان این فکرها و بحثهای اصلی به قدری اصرار ورزیده و تأکید کرده و جایی که دراین کتاب به این افکار اختصاص داده به اندازه ای است که شاید بهتر از هر چیز دیگر در زدودن این پندار که فیزیکدان،یا دانشمند به طور کلی،کاری جز جفت و جور کردن واقعیات ندارد و هیچ اندیشه ای او را در کارش راهبری نمی کند، مؤثر باشد، اما شیوایی بیان هایزنبرگ ،و به خصوص اصرار او در اینکه در این کتاب از زندگی شخصی و کار علمی خودش هر چه کمتر حرف بزند،ممکن است منشاً پندار دیگری شود و برخی از خوانندگان گمان کنند که فیزیکدانان کاری جز نشستن و بحث فلسفی کردن ندارند. حقیقت این است که در پس این بحث های اوقات فراغت، کار متمادی و فشرده و نفس گیری است که کمتر در این کتاب انعکاس یافته است، و دست کم آشنایی با بعضی از نتایج آن کارها برای فهم پارهای از مباحث این کتاب ضروری است.
هایزنبرگ یکی از سازندگان مکانیک کوانتومی و کاشف یا مبدع اصلی است که به نام خود او به اصل عدم حتمیت یا عدم قطعیت هایزنبرگ معروف است. او یکی از واضعان و مبلغان “تعبیر کپنهاگی” است که از رایج ترین تعبیرهای فلسفی مکانیک کوانتومی محسوب می شود. هایزنبرگ و بور با شور تمام از این تعبیر”که همیشه مخالفان و موافقان فراوانی داشته است،دفاع می کردند و چنانکه از برخی از فصول این کتاب پیداست،گاهی پای آن را به قلمرو هایی جز فیزیک هم می کشاندند و میکوشیدند از آن یک فلسفه تمام عیار برای حل یا دست کم برای بیان درست همه مسائل و مشکلات فکری بسازند.عمده مطلب در فصلهایی از جزء و کل بحث در باره این تعبیر و کاربردهای آن است،و طبعاً چنانکه از هایزنبرگ انتظار می رود در بیان آن و دفاع از آن کوتاه نیامده است.با این حال، او در بیان نظرهای دیگر هم جانب انصاف را رعایت کرده است. به همین دلیل،مطالعه این فصلها را می توان در درسهای فلسفه علم و فلسفه فیزیک به دانشجویان توصیه کرد.
هم چنان که بیان گردید هایزنبرگ در این کتاب زندگی خصوصی و چهره علمی خود را کمتر ظاهر کرده و به کارها و درگیریهای اجتماعی و سیاسی خود زیاد نپرداخته است. به خصوص نقش او در وقایع دوران رایش سوم از این کتاب چندان شناخته نمی شود، و آنچه می بینیم بازتاب عاطفی و فکری آن وقایع است. در این دوران هایزنبرگ تصمیم گرفت در آلمان بماند، و دلایل این تصمیم هم در این کتاب در خلال گفتگویی با پلانک به تفصیل بیان شده است. اما در این تصمیم گیری او تنها نبود. برخلاف کسانی چون اینشتین و شر ودینگر که از روی اجبار یا به میل خود آلمان را ترک گفتند، کسانی چون پلانک و زومرفلد و فون لاوئه و هایزنبرگ تصمیم گرفتند در آلمان بمانند.اینان که در سیاست غالباً محافظه کار یا لیبرال بودند خود را پاسدار یک سنت دیرینه دانشگاهی در آلمان می دانستند که معتقد بود دانشگاه باید خودرا از معرکه سیاست و جنگ احزاب دور نگاه دارد و تنها در خدمت منافع ملت آلمان باشد. به همین دلیل همچنان که در فاصله سالهای 1918تا1933 با جمهوری چپ گرای وایمار همکاری کرده بودند،در دوران رایش سوم هم ماندند،و به تعبیر هایزنبرگ تن به سازش دادند،تا آنچه را نجات دادنی بود نجات دهند. طبعاً رفتار هر یک از این افراد به عقاید سیاسی و روحیه شخص او بستگی داشت: بعضی مانند فون لاوئه به بسیاری از کارهای رژیم نازی اعتراض کردند و بعضی هم مانند پاسکوال یوردان به قدری در سازش پیش رفتند که رسماً به عضویت حزب نازی در آمدند. اما همه ایشان،با همه اختلاف مشرب سیاسی،در یک نکته اتفاق نظر داشتند و آن این بود که پای سیاست نباید به حوزه علم کشیده شود. به همین دلیل بود که وقتی لنارد و اشتارک،دو فیزیکدان تجربی که هر دو برنده جایزه نوبل بودند، دست به کار ساختن “فیزیک آریایی” شدند و کوشیدند تا دست پروردگان خود را که غالباً مهندس یا فیزیکدان تجربی بودند بر کرسی استادی فیزیک نظری دانشگاههای آلمان بنشانند،این گروه در برابر آنها مقاومت کردند.
هایزنبرگ در مرکز این ماجرا بود،زیرا سخت ترین پیکار میان فیزیکدانان رسمی و فیزیکدانان آریایی بر سر جانشینی زومر فلد در دانشگاه مونیخ در گرفت که هایزنبرگ نامزد آن بود و فیزیکدانان آریایی می خواستند فرد دیگری را از گروه خودشان بر این کرسی بنشانند ودراین راه از برچسب زدن و پاپوش دوختن سیاسی،از طریق رورنامه های حزبی، به خصوص برای شخص هایزنبرگ باکی نداشتند. پیروزی فیزیکدانان رسمی در این پیکار ،که سرانجام با مداخله رئیس اس.اس. پایان یافت، آسان به دست نیامد، و با این که ایستادگی انان در برابر فیزیکدانان آریایی کار کم خطری نبود،وحتی در دوران پس از جنگ در نظر متفقین نشانه مخالفت و مبارزه آنان با رژیم نازی شمرده شد، اما این ایستادگی هم،مانند آن سازش،بیش از آنکه هدف سیاسی داشته باشد انگیزه علمی داشت.هایزنبرگ و دوستان او البته مردانه ایستادند، اما به هیچ وجه قهرمان مقاومت نبودند. هایزنبرگ هم سعی نکرده است چنین تصویری از خود در این کتاب بسازد. در باره رفتار هایزنبرگ و فیزیکدانان آلمانی، چه آنها که رفتند و چه آنها که ماندند،باید با توجه به مسأله کلی رابطه علم و قدرت در دوران جدید، که تاریخش دست کم تا زمان محاکمه گالیله می رسد،داوری کرد.
* شاید به دلیل صداقت هایزنبرگ در بیان احوال خود و شاید هم به دلیل مهارت او در بیان اندیشه های پیچیده به زبان ساده،و هم چنین به سبب ارزشهای فرهنگی و تاریخی، این کتاب از زمان انتشارش در سال 1969 به بیش از ده زبان ترجمه شده است.آقای حسین معصومی همدانی این کتاب را از روی ترجمه انگلیسی آن به فارسی برگردانده است. کتاب از انتشارات مرکز نشر دانشگاهی می باشد.