
در دو دهه اخیر و به دنبال حدود یک قرن جدایی، علم اقتصاد از علم روان شناسی تأثیرات مهمی گرفته است. اکنون “اقتصاد رفتاری” در دورنمای فکری جایگاهی برجسته و در اقتصاد کاربرد های زیادی دارد. برای مثال: مالیه، نظریه بازی، اقتصاد کار،بخش عمومی،حقوق و اقتصاد کلان.
اقتصاد رفتاری عموماً با شاخه ای از علم روان شناسی به نام “پژوهش انتخاب رفتاری” شناخته میشود. برخی از تأثیرات مهم مطمئناً از علم عصب شناسی به دست آمده است، یا به طور مستقیم یا از این جهت که دانش عصب شناسی باورهای مرتبط با روان شناسی راتغییر میدهد، علم اقتصاد را هم متأثر می سازد.
چون احساسات از رفتارها شناخته و ارزیابی میشوند نمیتوان از آنها برای پیش بینی رفتار استفاده کرد. در نتیجه اقتصاددانان دریافتند که احساسات، بدون اندازه گیری های مستقیم، ابزارهای مداخله ای بیفایده اند. در دهه 1940، مفاهیم مطلوبیت ترتیبی و ترجیحات آشکار، نقش احساسات را در فرایند های اقتصادی حذف کردند. نظریه ترجیحات آشکار به سادگی ترجیحات غیر قابل مشاهده را با انتخاب های قابل مشاهده یکسان فرض میکند.
مطالعه مغز و سیستم های عصبی اجازه میدهد که افکار و احساسات مستقیماً اندازه گیری شوند. این اندازه گیری ها به نوبه خود دانسته های ما در باره ارتباط بین ذهن و عمل را به چالش میکشد و ما را هدایت میکند که نظریه های جدیدی بسازیم و در باره نظریه های قدیمی تردید کنیم. چگونه یافته های جدید علم عصب شناسی و نظریه های عصبی می تواند به یک نظریه اقتصادی که به طور چشم گیری توسعه یافته،کمک کند؟
مشارکت در توسعه سرمایه گذاری در این بخش فکری و مشترک به ما کمک خواهد کرد که تضمین کنیم علم عصب شناسی سؤالات اقتصادی که برای ما مهم است را پاسخ خواهد داد. هدف ما در این کتاب این است که توضیح دهیم عصب شناسان چه میکنند و چگونه اکتشافات و مشاهدات آنها از رفتارانسان میتواند به تحلیل اقتصادی کمک کند.
کتاب اقتصاد عصبی توسط متینه سادات موسوی و محسن فاضلی ترجمه و از سوی انتشارات شفاف به بازار نشر عرضه شده است.
انجمن علوم سیستم های ایران